Skip to main content
Tag

موفق

چرا از دیگران انتقاد کنیم؟!

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

چرا از دیگران انتقاد کنیم؟!

خدا بیامرزه همه ی رفتگان رو… یه مادربزرگی داشتم که واسه هر اتفاقی یه ضرب المثل آماده داشت. یکی از اون ضرب المثل های دوست داشتنی ش این بود:

” یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به مردم.”

اون روزها بچه بودیم عقلمون به این حرفا قد نمی داد؛ راستش رو بخواین عقل من یکی که تازه همین چندوقت پیش به این ضرب المثل قد داد!!…. اون روز دیر از خواب پاشدم. کارامو با عجله انجام دادم و از خونه زدم بیرون. پاشنه کفشمو لی لی کنان تو خیابون کشیدم بالا. خلاصه با یه ربع تاخیر، خودمو رسوندم شرکت. خدارو شکر همه سرشون به کارشون بود…!!

از راه رفتم سر میز همکارم. ازش یه فرم بازدید میخواستم. روی میزش کمی شلوغ بود. تا اومد فرم رو پیدا کنه یکی دو دقیقه طول کشید. منم خدا ببخشه، استارت انتقاد رو زدم: “واااااااااای…. چقدر شلخته ای؟؟!! دوتا تابلوی راهنمایی بزار رو میزت این برگه ها راهشونو پیدا کنن!….. اینجوری که نمیشه… باید با دوربین مادون قرمز فرمها رو پیدا کنی! … یکمی مرتب و منظم باش….و …..”  کلی سر به سرش گذاشتم.

بالاخره فرم رو پیدا کرد و بهم داد. بعد گفت:” فرم دیروزتو بده تا بزارم روی پرونده ها. منم با افتخار در کیفمو باز کردم و با افتضاح دوباره در کیفو بستم!! میخکوب شده بودم. یادم افتاد که ازبس عجله کردم، فرم رو توی خونه جا گذاشتم…!! وای که چقدر خجالت کشیدم… اونجا بود که عقلم به “یه سوزن به خودت بزن، یه جوالدوز به مردم”  قد داد…!!

با هم قسمتی از کتاب آیین دوست یابی از دیل کارنگی رو مرور کنیم:

  • چرا از دیگران انتقاد کنیم؟!

مسلما در دنیای امروز کسی می تواند موفق تر عمل نماید که در معاشرت با مردم بتواند ارتباط بهتری برقرار نموده و زیرکانه و هوشمندانه آنچه که مد نظرش می باشد را جامه عمل بپوشاند وتا حد زیادی به خواسته هایش دسترسی پیدا کند. یکی از مسائل مهمی که در روابط بینابین همیشه باید مورد توجه قرار دهیم انتقاد کردن است، که مانند یک شمشیر دو لبه عمل می کند هم طرف مقابل را میرنجاند و هم شما نمی توانید آن طور که می خواهید به مقصود خودتان برسید. موقع معاشرت با مردم باید به یاد داشته باشیم سروکارمان با افرادی نیست که منطق سرشان می شود، بلکه با افرادی سروکار داریم که دارای احساساتند، موجوداتی هستند دارای تعصبات و عقاید بی دلیل و محرکشان غرور و خودبینی است.

انتقاد، اخگر خطرناکی است که ممکن است در مخزن باروت غرور، انفجاری تولید کند که باعث هلاکت شود. کنفوسیوس می گوید: “در حالی که آستانه خانه خودت کثیف و پر برف است از برفی که روی سقف خانه ی همسایه ات نشسته است شکایت مکن. اگر مایلید کسی را اصلاح و تأدیبش نمایید، بسیار خوب؛ این خیلی عالی است؛ من هم طرفدار شما هستم ولی چرا از خود شروع نکنیم؟ از نظر خودخواهی این کار خیلی مفیدتر از سعی در اصلاح دیگران است. هم مفیدتر هم بی خطرتر.

بزرگی می گوید:” وقتی که جنگ انسان از داخل خودش شروع می شود او دارای قابلیتی است.”پس بهتر است انتقاد از دیگران را به زمان دیگری موکول کرد و ابتدا عیوب خود را برطرف کرده و خود را کامل کنیم. کارلایل می گوید:” یک مرد بزرگ، بزرگی خود را به وسیله ی طرز سلوکش با افراد کوچک نشان می دهد.”

به جای محکوم کردن افراد بگذار آن ها را بشناسیم و کشف کنیم، چرا طرز رفتارشان چنین است؟ این کار پر منفعت تر از خرده گیری است. این کار منشأ همدردی و مهربانی است. همه را شناختن به منزلهء همه را عفو کردن است. همان طور که دکتر جانسون گفته: “حتی خداوند به داوری نمی پردازد، مگر پس از آنکه انسان عمرخود را به پایان برساند.” پس چرا من و شما به یک چنین کاری دست بزنیم؟

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

چگونه در دید مشتری، یک بازاریاب یا فروشنده ی حرفه ای جلوه کنیم؟

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

تصویر ذهنی از خود، کلید شخصیت و رفتار انسانی است. تصویر ذهنی خود را تغییر دهید. “ماکسول مالتز”

چگونه در دید مشتری، یک بازاریاب یا فروشنده ی حرفه ای جلوه کنیم؟

ما هم می توانیم یک بازاریاب یا فروشنده موفق باشیم، اگر بیشتر خود را مشاور، راهنما و دوست مشتری بدانیم تا کسی که فقط می خواهد بفروشد. آخرین باری که با یک فروشنده برخورد داشتیم، آنقدر سرد و بد برخورد کرد که به کسی که همراهم بود گفتم”انگار با خودش هم قهر است.” زمانی که سؤالی از این شخص که کاملاً بیگانه به نظر می رسید، پرسیدم، حتی برای پاسخ دادن سرش را بلند نکرد و به قدری ابروهایش در هم گره خورده بود که اگر بشکاف به همراه داشتم، حتما گره از نخ ابروهایش باز می کردم.

به احساسی که این فروشنده در من و یا هر فروشنده ی دیگری در ذهن شما می تواند به وجود آورد، “جایگاه” می گویند. جایگاه یک فروشنده، دقیقاً همین تصویر ذهنی و کلماتی است که ما برای توصیف او، از آن ها استفاده می کنیم. وقتی مشتری، فروشنده ی محصول تخصصی خود و یا خدمتی که به آن نیاز دارد را مشاور و دوست خود بداند، هرگز از دیگری خرید نخواهد کرد. حتی اگر در قیمت و کیفیت محصول تفاوت جزئی حس کند. مردم، هر گونه که خود را معرفی کنیم بی چون و چرا قبول می کنند. چون اصلاً دلیلی برای مخالفت ندارند. ولی آنقدر با هوش هستند که منتظر می مانند برخورد واقعی ما را ببیند تا مطمئن شوند با ادعاهایمان هم خوانی دارد یا خیر؟!

اگر می خواهیم از این به بعد یک مشاور قابل و کاردان با دستمزد چشم گیر باشیم:

  • پس باید مثل یک مشاور راه برویم، حرف بزنیم، برخورد کنیم و وقتی کسی می پرسد: شغلتان چیست؟ با افتخار بگوییم “من مشاور هستم”
  • اولین قانون روانشناسی تصویر ذهنی را سرلوحه ی خود قرار دهیم و به همان شخصی تبدیل شویم که در ذهن خود می پرورانیم. تصویری که ما از خودمان در درونمان داریم، نوع برخوردمان را در بیرون تعیین می کند.

اینکه مشتریان بیشتر به عنوان یک مشاور و صاحب نظر در رشته ی تخصصیمان به ما نگاه کنند تا یک فروشنده که فقط به فکر سودآوری بیشتر و بهینه سازی کار و زندگی خود است، باعث می شود بهترین جایگاه را بین مشتریان بالقوه ی خود پیدا کنیم. همینجا است که به عنوان مشاور خود را از فروشندگان جدا می کنیم و سعی داریم به آن ۱۰% اول رشته ی خود یا همان فوق ستارگان فروش بپیوندیم.

برگرفته از کتاب فوق ستاره فروش شوید (۲۱روش عالی برای فروش بیشتر، سریعتر و راحتتر در بازار سخت امروز) اثر برایان تریسی، مترجم علی معتمدی.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

آدیداس یک الگوی موفق بازاریابی

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

آدیداس یک الگوی موفق بازاریابی

یکی از جنبه های مهم در امر بازاریابی الگو قرار دادن افراد موفق در زمینه های مختلف تجاری و کارآفرینی است لذا قصد آن را داریم که در این مقاله شما را با یکی از معروفترین برندهای تجاری دنیای ورزش آشنا کنیم. داستان ما در مورد دو برادر به نام های “آدولف و رودولف داسلر”(Rudolf & Adolf Dassler) از اهالی شهری کوچک با جمعیت ۲۴ هزار نفر به نام “هرستوگن اوراخ”(Herzogenaurach) است. با توجه به رواج شغل کفاشی در این شهر، “آدولف داسلر” که همه او را “ادی” صدا می کردند ابتدا شغل نانوایی را انتخاب کرد؛ “ادی” در سال ۱۹۲۰ در گوشه ای از آشپزخانه شان شروع به کفاشی کرد و سه سال بعد هم برادر کوچکترش رودولف که به “رودی” معروف بود به او ملحق و سپس هر دو باهم یک کارگاه کوچک کفاشی راه انداختند.

“ادی” اولین کفش ورزشی خود را در سال ۱۹۲۰ در سن ۲۰ سالگی تولید کرد و از همان ابتدا این ایده را داشت که بهترین کفش های ورزشی برای ورزشکاران در رشته های مختلف را بتواند تولید کند؛ در سال ۱۹۳۰ کارخانه آنها توانست ۱۰,۵۰۰ جفت کفش دو و میدانی و ۱۸,۵۰۰ جفت کفش فوتبال تولید کند. در المپیک ۱۹۲۸ آمستردام اکثر ورزشکاران رشته های دو و میدانی و در المپیک ۱۹۳۶ برلین نیز همه ورزشکاران آلمانی از کفش های آنها استفاده کردند. در اواسط دهه ۳۰ میلادی تولیدات آنها به ۳۰ مدل کفش برای ۱۱ رشته ورزشی مختلف و تعداد کارگران آنها به ۱۰۰ نفر رسید.

دردهه ۴۰ میلادی دو برادر از هم جدا شدند و “رودی” شرکت “پوما”(Puma) را تاسیس کرد و “ادی” هم با استفاده از اختصار ۳ حرف اول نام و نام خانوادگیش ، نام آدیداس را برای کارخانه خود برگزید. موفقیت بین المللی آدیداس از سال ۱۹۵۴زمانیکه تیم ملی آلمان با استوکهای پیچی آدیداس موفق شد به مقام قهرمانی دست یابد، شروع شد. به عقیده “اوه زه لر” پیشکسوت افسانه ای آلمان آن کفشها یک معجزه بود.

“ادی داسلر” سعی می کرد که از طراحان با سلیقه و حرفه ای لباس استفاده کند. کیفیت و زیبایی همیشه شعار او و همکارانش بود. او یک فلسفه بنیادین داشت و آن این بود که کفش باید مناسب پای ورزشکار و رشته ورزشی مربوط به آن ساخته شود. با توجه به انتخاب نام آدیداس بر اساس ۳ حرف اول نام و نام خوانوادگی(Adi Dassler)، آرم آن نیز از ۳ نوار کوتاه به بلند که شکل کلی کفش و همچینین ۳ برگ که نشانه ۳ قاره شرکت کننده در المپیک مونیخ بودند تشکیل شده بود.

در دهه ۷۰ با ورود شرکت آمریکایی نایک، آدیداس تحت فشار اقتصادی قرار گرفت اما در دهه ۸۰ با استفاده از روشهای مدرن مدیریت و ورود به بازار سهام دور جدید شکوفایی را تجربه کرد. امروزه آدیداس در اکثر کشورهای دنیا دارای نمایندگی است و تعداد کارمندانش بیش از ۱۳هزار نفر می باشد. آدیداس در اکثر رقابتهای معتبر جهانی به عنوان یکی از حامیان اصلی حضور دارد. حالا میراث “ادی” در دهه ۷۰، به شرکت جهانی تبدیل شده که میلیارد ها یورو فروش سالانه دارد و دهها هزار نفر کارمند و کارگر در سراسر جهان در کارخانه های آنها مشغول به کار هستند. جالب اینکه وجود مرکزیت آدیداس از شهر هرتسوگن، شهری مرفه ساخته و باعث شده تا این شهر حتی در بدترین شرایط اقتصادی نیز درصد بیکاری بسیار نازلی داشته باشد.

“ادی” در سال ۱۹۷۸ در سن ۷۸ سالگی در گذشت و سهام شرکت برای خانواده اش ماند. در سال ۱۹۸۹ خانوده “داسلر” هم از شرکت بیرون رفتند و آدیداس به شرکت سهامی عام تبدیل شد. “ادی” تا زمان مرگش ۷۰۰ اختراع ثبت نمود و اولین شرکتی بود که از چهره ستارگان ورزشی جهت بازاریابی و تبلیغ استفاده کرد. “ادی” اولین کارآفرینی بود که از پیشرفت و ارتقاء وررزش برای آگاه کردن عموم مردم از نوآوریهایش بهره می برد. تبلیغات پر شور و پر تحرک همواره یکی از سیاستهای اصلی شرکت آدیداس بوده و تا به امروز هم ادامه دارد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

شماره تماس جهت مشاوره!