Skip to main content
Tag

فولکلوریک

بازاریابی توریسم با برندسازی شخصیت های فولکلوریک ایرانی

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

بازاریابی توریسم با برندسازی شخصیت های فولکلوریک ایرانی

در کشورمان ایران معمولاً روز های پایانی سال از حال و هوای شادی  برخوردار است. بیشتر ما ایرانیان این احساس خوب را تجربه می کنیم و به تبع این احساس و حال و هوای شاد روز های پایانی سال از دید توریست هایی که به ایران سفر می کنند هم پنهان نمی ماند. یکی از شخصیت های فولک لوریک زیبای ایرانی که فضای شادی را برای مردم و توریست ها فراهم می کند شخصیت حاجی فیروز یا میرنوروز است.

در سال های نه چندان دور در کشورمان معمولاً جوانی خوش صورت و نیک سیرت با خواندن ترانه هایی شاد و با زدن ساز در آستانه سال نو آمدن بهار را به مردم نوید می داد، بسیاری از مردم کشورمان با دیدن حاجی فیروز به خاطر بشارت فرارسیدن نوروز هدیه ایی را به او تقدیم می کردند که لزوماً پول نبود. حدود چهل و پنجاه سال پیش دیدن حاجی فیروز و یا شنیدن صدای او برای جوانانی که ازدواج نکرده بودند نشانه ایی از خوشبختی در سال جدید بود. در گذشته های خیلی دورتر حاجی فیروز بر اساس هدایای دریافتی از مردم فالی هم برای آنان می گرفت مثلاً: اگر نان، آجیل یا شیرینی می گرفت فریاد می زد که این خانه در منتهای سعادت است.

از نکات جالب توجه در ارتباط با این شخصیت فولک لوریک در این است که رنگ سرخ جامه حاجی فیروز نشانه ایی از رازآلودگی خورشید است، معمولاً ایرانیان از این رنگ در سفره هفت سین و شب چله نیز استفاده می کنند، ریش بلند و سفید حاجی فیروز نشانه ایی از زمان و قدمت نوروز و جاوید بودن آن است. طبق گفته بسیاری از محققین رنگ سرخ جامه ی بابانوئل از رنگ سرخ جامه حاجی فیروز گرفته شده است.

در مقابل این شخصیت نمادین ایرانی شخصیت دیگری هم وجود دارد به نام ننه سرما که از دید بسیاری از ایرانیان پنهان مانده است. افسانه ننه سرما و حاجی فیروز از دوران زرتشت در ایران شکل گرفته است. طبق افسانه های فولک لوریک ایرانی ننه سرما  بانوی حاجی فیروز است و این دو سالی یک بار همدیگر را ملاقات می کنند. در باورشناسی کهن مرد نشانه ایی از اثرگذاری و زن نشانه ایی از اثرپذیری است، شخصیت های فولک لوریک ایرانی نیز از همین باور قدیمی شکل گرفته اند و این اتفاقی است که نه تنها در طبیعت بلکه در کل کائنات رخ می دهد و سر انجام روشنی تاریکی را می پوشاند.

امروزه بسیاری از دفاتر مسافرتی در خارج از کشور ایران از جمله در آلمان با استفاده از شخصیت فولک لوریک حاجی فیروز سعی در جذب توریست برای سفر به ایران را دارند، علاوه بر این بسیاری از شهر های ایران نمادی از این شخصیت را در میدان های اصلی شهر قرار می دهند و بسیاری از توریست های داخلی و خارجی با گرفتن عکسی در کنار این شخصیت فولک لوریک ایرانی خاطره زیبای سفر به نقاط مختلف ایران را به وسیله میراث گردشگری فولک لوریک کشورمان برای خود ثبت می کنند، به عبارتی شخصیت فولک لوریک حاجی فیروز به عنوان برندی برای گردشگری در ایام نوروز در حوزه توریست چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی عمل می کند، گرچه این شخصیت فولک لوریک ایرانی امروزه در داخل کشورمان از تمام دلایل زیبای وجودیش که در بالا به آن اشاره شده است فاصله زیادی گرفته است اما، توجه دفاتر مسافرتی خارج از کشور به این شخصیت فولک لوریک ایرانی بسیار جالب توجه است، این دفاتر مسافرتی با تهیه بنر هایی از شخصیت حاجی فیروز و همچنین مجسمه ایی با این نماد در دفاتر خود ذهن گردشگران خارجی را به چالش می کشند و معمولاً گردشگران خارجی از این نماد ایرانی سوال می کنند و بازاریابان زیرک نیز از این فرصت به بهترین شکل بهره می برند، در واقع بازاریابان هوشمند در حوزه توریست تصمیم گرفته اند به جای استفاده از یک بروشور تبلیغاتی کسل کننده از ایران از شخصیت فولک لوریک شاد ایرانی مانند یک میدان مغناطیسی برای جذب گردشگران استفاده کنند و این همان نوآوری در حیطه بازاریابی توریست است. اکثر توریست های خارجی ایران را با بناهای تاریخی آن می شناسند اما با تلاش ایرانیان خوش ذوق امروزه حاجی فیروز ایران توانسته است هرچند جزئی و محدود به عنوان برند فولک لوریک کشورمان در صنعت توریست انجام وظیفه کند.

ساختن برند های مناسب در صنعت گردشگری هر کشوری در عصر حاضر به یکی از مباحث مهم در این حوزه تبدیل شده است. برند می تواند مجموعه ایی از تعاریف را در برگیرد. در تعاریف برند اشاره می شود که برند می تواند یک نماد باشد و شخصیت های فولک لوریک هر کشوری به عنوان نمادی از میراث گردشگری پنهان ایفای نقش می کنند، البته توجه به شخصیت های فولک لوریک ایرانی در این حوزه بسیار کم است اما با کمی تامل در می یابید که اروپاییان از شخصیت فولک لوریک بابانوئل در تعطیلات سال نو خود بیشترین بهره را برای جذب توریست در کشور های آسیایی می برند. همانگونه که بابانوئل برندی می باشد که ناخودآگاه ذهن مخاطب را معطوف به اروپا می کند حاجی فیروز نیز قطعاً می تواند این قابلیت را داشته باشد که ذهن گردشگران را به ایران معطوف کند. یکی از مهمترین نکات در مقایسه این دو برند در صنعت گردشگری در این است که شخصیت حاجی فیروز در گذشته ما ایرانیان یک شخصیت واقعی بوده است در حالی که برند بابانوئل ساخته تخیل انسان ها بوده و هیچ زمان به واقعیت تبدیل نشده است.

حاجی فیروز  یکی از شخصیت های فولک لوریک ایران است و این توانایی بالقوه را دارد تا برند ایران در تعطیلات نوروزی باشد اما، میراث گردشگری فولک لوریک کشورمان بسیار غنی است و دارای شخصیت های فولک لوریک بی شماری است که می توان به مناسبت های مختلف برای جذب توریست از آن ها بهره برد. شخصیت های فولک لوریک هر کشوری از جمله ایران امروزه می توانند به عنوان برندی در صنعت گردشگری ایفای نقش کنند.

به قول حافظ شیراز:

سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی

                                    که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

سارا برند فولکلوریکی اکوتوریسم ایران

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

سارا برند فولکلوریکی اکوتوریسم ایران

ظهر یک روز بهاری بود و ماشین طول جاده حیران را می شکافت. این جاده کوهستانی بین دو شهر آستارا و اردبیل واقع شده است و یکی از جاذبه های گردشگری کوهستانی ایران می باشد که به جنگل های حیران _ فندقلو معروف است. بارها از این جاده عبور کرده بودم، اما هر بار یک نکته بازاریابی گردشگری جدیدی از آن می آموختم. این بار گردشگران خارجی رو زیاد می دیدم به خصوص توریست هایی که از کشورهای عربی با ماشین های شخصی خود به این منطقه گردشگری سفر کرده بودند.

در بین راه برای اولین بار یک هتل تازه ساخت رو دیدم با خودم گفتم؛ ساخت این هتل به صنعت گردشگری منطقه خیلی کمک می کنه، چون تا سال های قبل اقامت در این مناطق در کلبه های روستایی امکان پذیر بود و حالا با توجه بیشتر گردشگران خارجی وجود این هتل در این منطقه کوهستانی هم یک نیاز اساسی بود و هم بازده خوبی داشت، تو همین فکر ها بودم که صدای زنگ گوشیم رو شنیدم؛ همسفر هامون بودند، تاکید داشتند کنار یک قهوه خونه توقف کنیم، کمی جلوتر ایستادیم، اقوام وارد قهوه خونه شدند اما یه حس عجیبی من رو به سمت رودخونه مرزی ارس می کشید.

رودخونه ایی به طول ۱۰۷۰ کیلومتر که ۴۴۰ کیلومتر آن در مرز مشترک ایران با آذربایجان و ارمنستان و نخجوان قرار دارد، با خودم گفتم تا بقیه بخوان سفارش قهوه یا چایی بدند رودخونه رو از نزدیک ببینم. عرض جاده رو با احتیاط  طی کردم و به رودخونه نگاه کردم چه اکوتوریسم فوق العاده ایی… حس می کردم در بهشتم… محو تماشای جاذبه های اکوتوریسمی منطقه بودم، که صدای یک خانم محلی مرا به خود آورد: “همسفر هاتون میگن بیان پیش اونا… من خانم صاحب همون قهوه خونه ایی هستم که واسه استراحت انتخاب کردید.

نگاهش کردم و گفتم: چشم… و نگاهم دوباره به رودخونه گره خورد، که یکباره همون زن گفت:

  • تو هم صدای سارا را رو می شنوی…؟

با خودم گفتم سارا کیه…؟ اون که انگار متوجه شده بود من اصلاً منظورش رو نفهمیدم، گفت:

سارا یه دختر جوان و زیبا بود که مجبور بود با کدخدای آن سوی رودخونه ازدواج کنه… سارا راضی نمی شد، اما مجبور بود، ولی روز عروسی وقتی از پل روی رودخونه ارس عبور می کرد، خودش رو در آب انداخت و کسی جنازه اون رو پیدا نکرد، همه محلی ها معتقد بودند اون مــــــرده، البته این مسئله  حدود دویست سال پیش اتفاق افتاده… چشم هام گرد شد، به اون زن گفتم: اما… سارا خودکشی کرده…، زن با عصبانیت و با لحنی تند گفت:

  • سارا قهرمان دختران این منطقه هست، اون راهی نداشت، ولی زیر بار ظلم نرفت… خـــــدا شرایط اون رو می دونه…، جای سارا تو بهشته… از اون به بعد دیگه کسی دختر های این منطقه رو به اجبار  وادار به ازدواج نکرد… محلی ها معتقدند اگه به صدای رودخونه ارس با دقت گوش کنی، صدای جیغ های مظلــــــــومانه سارا رو می شنوی، ســــــــارا قهرمــــــــــانه… فهمیدی؟

اون زن رفت و نگاه من به روخونه ارس دوخته شد، سارا… سارای رودخونه ارس… پس اون حس عجیبی که من رو به کنار رودخونه جذب کرد واقعی بود؟ سارا ترتیب سلسله مراتب نیاز های مازلو رو تغییر می داد. سارایی که اولین سطح نیاز ها برایش کامل نشده بود، بدون طی کردن سطوح میانی به آخرین مرحله دست یافته بود. زندگی سارا با گذشتن از آن پل عملاً پایان می یافت، اما سارا تصمیم گرفت با گذشتن از خودش فریاد مظلومیت اهالی را منعکس کند، فریادی که تا به امروز در رودخونه ارس به گوش می رسد. فریادی که مانع قربانی شدن دیگران شد. مازلو معتقد است این حالت امکان پذیر است، و اون زن محلی دروس بازاریابی را بهتر از من می دونست:

اون با یک جمله توجه من رو به میراث گردشگری فولک لوریک ایران جلب کرد: تو هم صدای سارا را رو می شنوی…؟ و با دو جمله سلسله مراتب نیاز های مازلو رو در ذهن من به چالش کشید: خدا شرایط اون رو  می دونه،.. جای سارا تو بهشتـــــــه...

سارا خودکشی نکرده بود، سارا از خودش گذشته بود. آن سوی این اکوتوریسم زیبای ایرانی بخشی از میراث گردشگری فولک لوریک ایران پنهان بود؛ مانند برند واقعی فولک لوریک فرهاد در کوه بیستون… مانند میراث فولک لوریک شهید دوران یا حسین فهمیده در گردشگری جنگ… برند های فولک لوریک و واقعی ایرانی که از خودشان می گذرند و سلسله مراتب نیاز های مازلو را به چالش می کشند…

سریع دوربین رو آمده کردم تا از رودخونه که در دل جنگل های کوهستانی جریان داشت عکس بگیرم که صدای یکی از مرزبان ها رو شنیدم:

  • خانم چند بار به شما مسافر ها بگیم از منطقه مرزی عکس نگیرید، تابلو ها رو نمی خونید…؟ از صبح که داریم گشت می زنیم خدا می دونه به چند مسافر گوشزد کردیم…ای بـــــــــــابــــــــا…

ســــــارا روایتی واقعی از جاذبه های گردشگری فولـک لـوریک ایران…

اگر برای جاذبه های گردشگری کشورمان برند های مناسبی انتخاب کنیم جذب گردشگران آسانتر اتفاق می افتد و یک جاذبه اکوتوریسمی یا فرهنگی_ تاریخی با یک برند فولک لوریک واقعی به یک محصول گردشگری فوق العاده تبدیل می شود. رودخانه ارس رودخانه ایی مرزی با جاذبه اکوتوریسمی خاص است اما… داستان سارا جاذبه فولک لوریکی را به این رودخانه اضافه کرد. در بازاریابی ساختن یک برند مناسب بسیار اهمیت دارد. بسیاری از کشور ها از برند های فولک لوریک دروغین برای جذب گردشگران استفاده می کنند در حالی که کشور ایران برند های فولک لوریک واقعی و اصیلی دارد که می توانند به بازاریابی صنعت گردشگری کشور کمک کنند و مکملی برای جاذبه های تاریخی_ فرهنگی یا اکوتوریسمی کشور باشند. در کنار برند های اصیل، تبلیغات حرفه ایی می توانند ارزش های  فولک لوریک منطقه را منعکس کنند. تبلیغات مناسب برگ برنده ایی در به تصویر کشیدن ارزش های فرهنگی ایران است از نظر مایکل پورتر” هر تفاوتی تمایز نیست” اما تفاوت های فرهنگ فولک لوریک ایران می تواند نقطه تمایز صنعت گردشگری کشور ما باشد.

رود ارس فقط یک رود مرزی با جاذبه های اکوتوریسمی خاص نیست،

سارای ارس…برند فولک لوریکی اکوتوریسم ایران است…

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

فقط عاشق ایران نباشید …فولک لور ایران….

By مقالات تخصصی بازاریابی No Comments

به یاد دارم زمانی که نوجوان بودم پدرم کتابی را خریده بود و هر شب آن را می خواند عنوان کتاب دقیقا این بود ” قصه های مشدی گلین خانم، ۱۱۰ قصه عامیانه ایرانی” در آن زمان و آن مقطع سنی زاویه دید من شکل دیگری داشت؛ من با خودم فکر می کردم علت علاقه پدرم به این کتاب ساده وپیش پا افتاده چیست؟ بین این همه رمان های مشهور، این طرز بیان عامیانه متن کتاب برای من مثل علامت سوال شده بود، خوب یادم هست که بالاخره پیش پدرم رفتم و به او گفتم: این چه جور کتابیست که شما می خوانید؟ و پدرم گفت: کتاب فوق العاده قشنگیست راستش من که می خواستم پدرم رو توجیه کنم گفتم:  اصلا قشنگ  نیست، تازه چهره کشور ما رو خیلی بد نشون می ده ایران با این همه سابقه کشور گشایی و … پدرم بر گشت و نگاهی به من کرد از همون نگاه هایی که هروقت پدرهامون بهمون نگاه می کنند ما می فهیم که نباید دیگه حرفی بزنیم ……… نگاه اون شب پدر من از جنس همون نگاه ها بود. دیگه چیزی نگفتم اما اصلا علت رفتار پدرم رو نمی فهمیدم، مگه من چی گفته بودم؟ خب دوران نوجوانی دوران غریبیست، آدم فکر می کنه می تونه دنیا رو عوض کنه…،  منم همین طور بودم؛ اون کتاب و اون طرز نگارش رو در خور تمدن کشورم نمی دونستم غافل از این که مگه تمدن ما ایرانیان چیزی به غیر از این هاست؟

سالها از اون شب گذشت من بزرگ شدم و  کم کم با آن سوی کشور گشایی های ایرانیان هم آشنا شدم  یه روز که از پشت مغازه یه کتاب فروشی رد می شدم همون کتاب رو دیدم میخکوب شدم … اون سال ها چاپ دومش بود،  یعنی الان چاب چندمش؟ … من اشتباه کرده بودم، واقعیتش رو بخواین تازه معنی نگاه پدرم رو فهمیدم اون حق داشت حتی نباید اون حرف ها رو از ذهنم عبور می دادم چه برسه که به زبون بیارم، من اصلا کشورم رو نشناخته بودم ….

از اون روز به بعد کم کم به اون کتاب علاقمند شدم. اون کتاب رو یک فرد انگلیسی که در زمان جنگ جهانی دوم در ایران بود گردآوری کرده بود آن فرد انگلیسی آقای”لارنس پال الول _ ساتن” نام داشت؛ او در زمان های قدیم یک شرق شناس و کارمند شرکت نفت ایران – انگلیس بود و در زمان جنگ جهانی به عنوان کارمند رادیو بریتانیا در ایران خدمت می کرد او بیش از سی سال سن نداشت اما قصه های ایرانی آن قدر آن را مجذوب کشورمان کرد که آن ها را جمع آوری کرد او این قصه ها را از پیرزن ایرانی به نام “گلین خانم”  که در آن دوران در جنوب تهران زندگی می کرد و برای امرار معاش از فرزندان خانواده های اعیان تهران نگهداری می کرد گرد آوری کرده بود. “الول _ ساتن” این قصه ها را برای رادیو بریتانیا می فرستاد. در آن روزگار خیلی از مردم بریتانیا از این طریق با فرهنگ ما ایرانیان آشنا شدند و به صورت مجازی به ایران سفر کردند سال ها بعد او به سمت استادی “دانشگاه ادینبرا” در اسکاتلند رسید. چند ماه پس از مرگ “الول _ ساتن” این نوشته ها به صورت کتاب وارد بازار کتاب شد و در سال ۱۹۹۴ میلادی چاپ بهتری از این کتاب با ترجمه آلمانی و شامل ۵۱ متن منتشر شد. این نوشته ها و این داستان های ایرانی، را باید مجموعه منحصر به فردی از میراث غنی فرهنگ “فولکلوریک” ایران دانست، اما از روزی که با دید بهتری با این کتاب آشنا شدم بارها با خودم گفتم:   ” ای کاش یک ایرانی این کار را انجام می داد. “

واقعا ما ایرانیان چقدر برای فرهنگ “فولک لور” کشورمان ارزش قائل می شویم؟ یک انگلیسی با انجام چنین کار بزرگی توانست خیلی از مردم بریتانیا و آلمان را شیفته ایران کند؛ درست در زمانی که به خاطر جنگ جهانی بازار سفرها بین المللی کساد بود “پروفسور الول _ ساتن” با این قصه ها بسیاری از مردم اروپا را با ایران آشنا کرد آن ها با خواندن  و گوش دادن به این قصه ها به شهرهای ایران سفر کردند به راستی چه بازار یابی زیرکانه ایی و این یعنی خلاقیت و خلاقیت  قلب بازاریابی توریسم است ………

در حالی که شایسته بود ما ایرانیان چنین کاری را انجام می دادیم. شاید هم اشکال کار ما ایرانیان این است که ما صرفا عاشق ایرانیم اما  ایران را قلبا دوست نداریم. شاید با خودتان بگویید این چه حرف مسخره ایست. ” شهید دکتر چمران” می گویند: هیچ وقت عاشق چیزی نشو چون دلیلی برای عشق نداری، اما اگر انسان چیزی را دوست بدارد برای دوست داشتنش دلیل دارد.” همه ما عاشق ایرانیم چون وطن ماست اما چه قدر دوستش داریم؟ شاید تا به حال این جملات را در زندگیتان شنیده باشید:

  • سبزی پلو شب عید آخه از کجا در اومده؟
  • شب یلدا چه معنی داره؟ مگه بیکاریم از کلی مهمون پذیرایی کنیم ….
  • فال حافظ دیگه چیه؟ حافظ اگه راست می گفت ……
  • چهارشنبه سوری شد کار، مگه کار وزندگی نداریم اگه به جای این کارا یه خورده به فکر ارتقاء علم بودیم  …
  • این چه جور خواستگاری رفتنه. دیگه کی با خانواده پا می شه راه می افته، همه جای دنیا پیشرفت کردن ولی ما … حال مامان بزرگم واجبِ بیاد، زشت نیست ببریمش آخه تیپش …..
  • سفره چرا بندازیم …. بهتر نیست مهمونا پای میز ایستاده غذا بخورن؟ اینطوری اروپایی تر نیست ….. بابا یه خورده به روز بشید ….

اگه صرفا عاشق ایران باشید این جملات بالاخره یه روز وارد زندگیتون می شه، اما اگه ایران رو دوست داشته باشید همه جملات بالا دلیلی می شه برای دوست داشتنتون، اون موقع دیگه از گذشته کشورتون خجالت نمی کشید و تازه افتخارم می کنید. به همین خاطر برای هر کاری باید دلیل داشت اگه برای کارهامون دلیل داشته باشیم می تونیم ازشون دفاع کنیم، اگه ما ایرانیان برای دوست داشتن کشورمون دلیل نداشته باشیم، اگه به آداب ورسوم و فرهنگ عامیانه ایران علاقه نداشته باشیم و از اون ها خجالت بکشیم … چه طور می تونیم توریستی را به ایران علاقمند کنیم؟

یک اصل مهم در بازاریابی وجود داره واون این که بازاریاب باید خودش رو و کارش رو باور داشته باشه تا بتونه مشتری رو جذب کنه این اصل دررابطه با بازاریابی توریسم و ارتباطش با فرهنگ عامه ما هم صدق می کنه ما باید فرهنگ عامه خود رو باور کنیم وبه اون افتخار کنیم تا بتوانیم توریست های بین المللی رو جذب کشورمون کنیم. ”  تغییر را از خودمان شروع کنیم

شماره تماس جهت مشاوره!