Skip to main content

سارا برند فولکلوریکی اکوتوریسم ایران

سارا برند فولکلوریکی اکوتوریسم ایران

ظهر یک روز بهاری بود و ماشین طول جاده حیران را می شکافت. این جاده کوهستانی بین دو شهر آستارا و اردبیل واقع شده است و یکی از جاذبه های گردشگری کوهستانی ایران می باشد که به جنگل های حیران _ فندقلو معروف است. بارها از این جاده عبور کرده بودم، اما هر بار یک نکته بازاریابی گردشگری جدیدی از آن می آموختم. این بار گردشگران خارجی رو زیاد می دیدم به خصوص توریست هایی که از کشورهای عربی با ماشین های شخصی خود به این منطقه گردشگری سفر کرده بودند.

در بین راه برای اولین بار یک هتل تازه ساخت رو دیدم با خودم گفتم؛ ساخت این هتل به صنعت گردشگری منطقه خیلی کمک می کنه، چون تا سال های قبل اقامت در این مناطق در کلبه های روستایی امکان پذیر بود و حالا با توجه بیشتر گردشگران خارجی وجود این هتل در این منطقه کوهستانی هم یک نیاز اساسی بود و هم بازده خوبی داشت، تو همین فکر ها بودم که صدای زنگ گوشیم رو شنیدم؛ همسفر هامون بودند، تاکید داشتند کنار یک قهوه خونه توقف کنیم، کمی جلوتر ایستادیم، اقوام وارد قهوه خونه شدند اما یه حس عجیبی من رو به سمت رودخونه مرزی ارس می کشید.

رودخونه ایی به طول ۱۰۷۰ کیلومتر که ۴۴۰ کیلومتر آن در مرز مشترک ایران با آذربایجان و ارمنستان و نخجوان قرار دارد، با خودم گفتم تا بقیه بخوان سفارش قهوه یا چایی بدند رودخونه رو از نزدیک ببینم. عرض جاده رو با احتیاط  طی کردم و به رودخونه نگاه کردم چه اکوتوریسم فوق العاده ایی… حس می کردم در بهشتم… محو تماشای جاذبه های اکوتوریسمی منطقه بودم، که صدای یک خانم محلی مرا به خود آورد: “همسفر هاتون میگن بیان پیش اونا… من خانم صاحب همون قهوه خونه ایی هستم که واسه استراحت انتخاب کردید.

نگاهش کردم و گفتم: چشم… و نگاهم دوباره به رودخونه گره خورد، که یکباره همون زن گفت:

  • تو هم صدای سارا را رو می شنوی…؟

با خودم گفتم سارا کیه…؟ اون که انگار متوجه شده بود من اصلاً منظورش رو نفهمیدم، گفت:

سارا یه دختر جوان و زیبا بود که مجبور بود با کدخدای آن سوی رودخونه ازدواج کنه… سارا راضی نمی شد، اما مجبور بود، ولی روز عروسی وقتی از پل روی رودخونه ارس عبور می کرد، خودش رو در آب انداخت و کسی جنازه اون رو پیدا نکرد، همه محلی ها معتقد بودند اون مــــــرده، البته این مسئله  حدود دویست سال پیش اتفاق افتاده… چشم هام گرد شد، به اون زن گفتم: اما… سارا خودکشی کرده…، زن با عصبانیت و با لحنی تند گفت:

  • سارا قهرمان دختران این منطقه هست، اون راهی نداشت، ولی زیر بار ظلم نرفت… خـــــدا شرایط اون رو می دونه…، جای سارا تو بهشته… از اون به بعد دیگه کسی دختر های این منطقه رو به اجبار  وادار به ازدواج نکرد… محلی ها معتقدند اگه به صدای رودخونه ارس با دقت گوش کنی، صدای جیغ های مظلــــــــومانه سارا رو می شنوی، ســــــــارا قهرمــــــــــانه… فهمیدی؟

اون زن رفت و نگاه من به روخونه ارس دوخته شد، سارا… سارای رودخونه ارس… پس اون حس عجیبی که من رو به کنار رودخونه جذب کرد واقعی بود؟ سارا ترتیب سلسله مراتب نیاز های مازلو رو تغییر می داد. سارایی که اولین سطح نیاز ها برایش کامل نشده بود، بدون طی کردن سطوح میانی به آخرین مرحله دست یافته بود. زندگی سارا با گذشتن از آن پل عملاً پایان می یافت، اما سارا تصمیم گرفت با گذشتن از خودش فریاد مظلومیت اهالی را منعکس کند، فریادی که تا به امروز در رودخونه ارس به گوش می رسد. فریادی که مانع قربانی شدن دیگران شد. مازلو معتقد است این حالت امکان پذیر است، و اون زن محلی دروس بازاریابی را بهتر از من می دونست:

اون با یک جمله توجه من رو به میراث گردشگری فولک لوریک ایران جلب کرد: تو هم صدای سارا را رو می شنوی…؟ و با دو جمله سلسله مراتب نیاز های مازلو رو در ذهن من به چالش کشید: خدا شرایط اون رو  می دونه،.. جای سارا تو بهشتـــــــه...

سارا خودکشی نکرده بود، سارا از خودش گذشته بود. آن سوی این اکوتوریسم زیبای ایرانی بخشی از میراث گردشگری فولک لوریک ایران پنهان بود؛ مانند برند واقعی فولک لوریک فرهاد در کوه بیستون… مانند میراث فولک لوریک شهید دوران یا حسین فهمیده در گردشگری جنگ… برند های فولک لوریک و واقعی ایرانی که از خودشان می گذرند و سلسله مراتب نیاز های مازلو را به چالش می کشند…

سریع دوربین رو آمده کردم تا از رودخونه که در دل جنگل های کوهستانی جریان داشت عکس بگیرم که صدای یکی از مرزبان ها رو شنیدم:

  • خانم چند بار به شما مسافر ها بگیم از منطقه مرزی عکس نگیرید، تابلو ها رو نمی خونید…؟ از صبح که داریم گشت می زنیم خدا می دونه به چند مسافر گوشزد کردیم…ای بـــــــــــابــــــــا…

ســــــارا روایتی واقعی از جاذبه های گردشگری فولـک لـوریک ایران…

اگر برای جاذبه های گردشگری کشورمان برند های مناسبی انتخاب کنیم جذب گردشگران آسانتر اتفاق می افتد و یک جاذبه اکوتوریسمی یا فرهنگی_ تاریخی با یک برند فولک لوریک واقعی به یک محصول گردشگری فوق العاده تبدیل می شود. رودخانه ارس رودخانه ایی مرزی با جاذبه اکوتوریسمی خاص است اما… داستان سارا جاذبه فولک لوریکی را به این رودخانه اضافه کرد. در بازاریابی ساختن یک برند مناسب بسیار اهمیت دارد. بسیاری از کشور ها از برند های فولک لوریک دروغین برای جذب گردشگران استفاده می کنند در حالی که کشور ایران برند های فولک لوریک واقعی و اصیلی دارد که می توانند به بازاریابی صنعت گردشگری کشور کمک کنند و مکملی برای جاذبه های تاریخی_ فرهنگی یا اکوتوریسمی کشور باشند. در کنار برند های اصیل، تبلیغات حرفه ایی می توانند ارزش های  فولک لوریک منطقه را منعکس کنند. تبلیغات مناسب برگ برنده ایی در به تصویر کشیدن ارزش های فرهنگی ایران است از نظر مایکل پورتر” هر تفاوتی تمایز نیست” اما تفاوت های فرهنگ فولک لوریک ایران می تواند نقطه تمایز صنعت گردشگری کشور ما باشد.

رود ارس فقط یک رود مرزی با جاذبه های اکوتوریسمی خاص نیست،

سارای ارس…برند فولک لوریکی اکوتوریسم ایران است…

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

شماره تماس جهت مشاوره!