معجزه به اسم صدا زدن مشتری در بازاریابی
معجزه میکنه… معجزه… باور کنید که همه انسانها عاشق خودشون و بسیاری از ویژگیهاشون هستند و یکی از دوست داشتنی ترین چیزهای هرکس، اسمشه… و این اسم، میتونه معجزه کنه. کافیه کمی فسفر بیشتری بسوزونیم و در فعالیت بازاریابی خود اسم کوچک مخاطبانمون رو به خاطر بسپاریم و در ملاقات های بعد، اونها رو(البته با در نظر گرفتن شرایط سن و سال و حریم افراد) با نام کوچک خطاب کنیم و اونوقت منتظر نتایج فوق العاده اش باشیم!!
یادمه یه بار برای انجام کارهای بازاریابی؛ توی یه فروشگاه، با تمام توانم روی محصول جدید شرکتمون تبلیغ میکردم و سعی داشتم صاحب فروشگاه رو متقاعد کنم که برای یکبار هم که شده این محصول رو بصورت آزمایشی استفاده کنن. اما ایشون سپر بزرگ “نه” رو جلوی خودش گرفته بود!! نمیدونم چرا فکر میکرد نباید ریسک کنه؛ و من دنبال روشی بودم که از لحاظ فکری و روحی بیشتر بهش نزدیک بشم تا بتونه بهم اعتماد کنه. که در همون لحظه یه مشتری اومد و صاحب مغازه برای چند لحظه تنهام گذاشت.
توی ذهنم دنبال یه راه حل میگشتم که بتونم مشکل کار بازاریابی خودم رو حل کنم؛ چشمم به پروانه کسبش افتاد….. آقای مهران مرادی…….. چشمام برق زد!! راه حل رو پیدا کردم. سن و سالش از من کمتر بود. در ضمن تاحدودی با هم آشنا شده بودیم…بنابر این امکان اجرای این راه وجود داشت!! تا که برگشت، امان ندادم و گفتم:” خوب آقا مهران گل، چطوره اجازه بدیم که بعد از تست این محصول نظرت رو بهم بگی؟؟!! خوبه؟” باورم نمیشد، انگار که هیپنوتیزم شده باشه، فرم تدافعی چهره اش عوض شد و گفت:” باشه! موافقم!!!” به همین راحتی…. سپرش توی دستاش ذوب شد..!!!!
دیل کارنگی در کتاب آئین دوست یابی می نویسه:
-
دانستن نام افراد راه حلی ساده
در سال ۱۸۹۸ اتفاقی غم انگیز در نیویورک افتاد. کودکی فوت شده بود و همسایگان داشتند برای تشییع جنازه او آماده می شدند. فردی به نام “جیم فرلی” به اصطبل رفت تا اسبش را زین کند و به دنبال جنازه برود. هوا سرد بود و همه جا یخ زده بود. حیوان چند روزی بود که از اصطبل بیرون نیامده بود. ناگهان جستی کرد وچنان فرلی را بر زمین کوبید که او در دم جان سپرد. “جیم”، زنی بیوه و سه فرزند از خود به جا گذاشت. آنها درآمدشان از شرکت بیمه بود. بزرگترین پسر او ده سال داشت که در کارخانه آجرپزی مشغول به کار شد. به همین دلیل فرصتی برای ادامه تحصیل نیافت. اما استعداد و هوش ذاتی داشت.
او حافظه ی فوق العاده ای در به خاطر سپردن چهره ونام اشخاص داشت. در سن ۴۶ سالگی توانست گواهینامه چهار دانشکده را کسب کند و ریاست کمیته ملی دموکراسی را به عهده گرفت. روزی آقای کارنگی با او ملاقات کرد و رمز موفقیت ایشان را پرسید. او گفت:( من میتوانم پنجاه هزار نفر را با نام کوچکشان صدا کنم.) آقای فرلی وقتی نماینده بازرگانی بود نام افراد را می پرسید و اطلاعاتی از خانواده آنها می گرفت وحتی اگر یک سال بعد هم آنها را می دید آنها را به نام کوچکشان می خواند و جویای خانوادشان می شد. این توانایی ایشان باعث شده بود که اکثر مردم به ایشان علاقه پیدا کنند و او در کار خود فردی بسیار موفق شود.
ناپلئون سوم میگفت:” با وجود همه گرفتاریها و توجه به کارهای کشور تقریبا اسم تمام کسانی را که با آنها برخورد دارم به خاطر می آورم. هر وقت اسم کسی را متوجه نمی شدم به او می گفتم: ببخشید ملتفت نشدم یا اگر اسمی مشکل بود املا آن را می پرسیدم. برای اینکه نام اشخاص در ذهنم بماند نامشان را با چهره آنها مرتبط می ساختم یا نامشان را در کاغذی می نوشتم ونگاه می کردم وتا در خاطرم جا نمی افتاد آن کاغذ را کنار نمی گذاشتم.”
اشخاص به قدری شیفته نام خود هستند که دوست دارند به هر قیمتی شده نامشان را مشهور کنند. دویست سال پیش مردمان توانگر مبلغی به نویسندگان می دادند تا کتابشان را به نام آنان کنند. این افراد کسانی بودند که راضی نبودند نامشان از صفحه روزگار خط بخورد به همین علت کتابهایی را از خود به جای گذاشتند. پس اسم اشخاص را باید به ذهن بسپاریم ولی متاسفانه از این کار غفلت می کنیم در صورتی که با کمی زحمت می توانیم این کار را به نحو احسنت انجام دهیم. درست است این عمل به وقت زیاد احتیاج دارد، ولی به قول فیلسوف بزرگ امرسون:” حسن معاشرت متشکل از فداکاریها و گذشت های کوچک است.” اگر می خواهید مورد علاقه مردم باشید از این راهکار استفاده کنید.” نام هر کس برای او مطبوعترین و مهمترین قاموس بشری است.”
- آقای بازاریاب = بازاریابی صنعتی
- موسسه تحقیقاتی ایده = تحقیقات بازار
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: کانال تلگرام آقای بازاریاب | پیچ اینستاگرام بزاززاده