مارک زاکربرگ
سرگذشتی که با هم مرور میکنیم روایتی از زندگی جوانترین میلیاردر روی زمین است. مارک زاکربرگ ۳۳ ساله همان کسی است که به همه ثابت می کنند علاقه و تلاش، دو بال پرواز به سمت موفقیت حتی در سنین پایین هستند. مارک الیوت زاکربرگ (Mark Elliot Zackerberg) در ۱۴ ماه می ۱۹۸۴ در وایت پلا نیز نیویورک در خانوادهای متوسط اما با تحصیلات بالا به دنیا آمد. پدرش ادوارد زاکربرگ یک دندانپزشک و مادرش کارن کمپنر، روانشناس بود. او چهارمین فرزند و تنها پسر خانواده بود. درخشش مارک از همان روزهای کودکی و نوجوانی نسبت به همسن و سالهایش مشهود بود. او در زمینه ریاضیات، فیزیک و نجوم جوایزی را کسب کرد و به شدت عاشق کامپیوتر و برنامهنویسی بود. خودش می گوید وقتی که همه بچه ها به بازی کردن با کامپیوتر فکر میکردند من به فکر ساختن بازی های جدید تر بودم. در آن زمان دوستان نقاش زیادی داشتم که برای من طرحهایی می کشیدند و من با الهام از آنها بازی جدیدی می ساختم. علاقه وافر او به برنامه نویسی باعث شد از پدر و مادرش کتاب برنامه نویسی C++ را هدیه بگیرد. به علاوه آنها تصمیم گرفتند یک مدرس متخصص برنامه نویسی به نام دیوید نیومن را برای آموزش خصوصی به مارک استخدام کنند. نیومن کار سادهای پیش رو نداشت، چون مارک به سرعت پیشرفت میکرد و حتی گاهی از خود نیومن نیز جلو می زد.
مارک در ۱۲ سالگی موفق شد نرم افزار پیام رسانی طراحی کنند که کامپیوترهای خانه و مطب پدرش را به هم متصل کرده و به کمک آن، تمامی پیام ها بین مطب و خانه رد و بدل می شد. در واقع این، نسخه اولیه مسنجر AOL بود که بعدها به بازار آمد . در دوران دبیرستان موفق به ساخت برنامهای به نام سیناپس شد. این برنامه، حاوی فایل و آهنگهای صوتی MP3 بود. کارکرد آن به این صورت بود که به دقت لیست آهنگ های یک کاربر را بررسی کرده و حدس می زد آهنگ مورد علاقه بعدی او چیست. در آن زمان شرکت مایکروسافت و AOL پیشنهاد خود را برای همکاری به مارک ارائه دادند. اما او قبول نکرد. تا اینکه در سال ۲۰۰۲ وارد دانشگاه هاروارد شد. بعد از مدت کوتاهی مارک از دید دیگر دانشجویان، غول برنامه نویسی دانشگاه تصور می شد. یکی از مهمترین برنامه هایی که در همان سالهای اول برای دانشگاه نوشت، کورس مچCourse Match)) نام داشت. این برنامه به دانشجویان کمک می کرد با توجه به انتخاب های دیگر کاربران، در مورد انتخاب واحد خود تصمیمگیری بهتری داشته باشند. به علاوه آنها میتوانستند به کمک همین برنامه گروههای مطالعاتی مورد نظر خود را تشکیل دهند. اما نوآوریهای مارک به همین جا ختم نشد. در آن روزها دانشجویان هاروارد به کتابچههایی شامل عکس و نام افرادی که در خوابگاه زندگی میکردند دسترسی داشتند. یک ایده جدید ذهن مارک را به خود مشغول کرد.
وب سایتی به نام فیس مش طراحی کرد که به طور تصادفی عکس یک دانشجو را انتخاب کرده و از کاربران می خواست به شخص مورد نظر رای بدهند. این برنامه به ظاهر ساده، به سرعت مورد استقبال فراوان دانشجویان قرار گرفت، به طوری که به دلیل حجم بالای دانلود، سرور دانشگاه با مشکل مواجه شد. به علاوه، خیلی از دانشجویان تمایلی به قرار گرفتن عکسشان در فیس مش نداشتند. به همین دلیل دانشگاه سایت فیس مش را غیر فعال و به مارک، یک اخطار انضباطی داد! اما این ماجرا تجربه بزرگی برای مارک بود. او به علاقه ها و نیازهای یک اجتماع کوچک که نمونه ای از جامعه بودند پی برد. در چهارم فوریه ۲۰۰۴ مارک به کمک چهار نفر از دوستانش، برنامه نویسی یک سایت جدید را آغاز کرد. در ابتدا قرار بود طراحی سایت فقط برای دانشگاه هاروارد باشد؛ اما به زودی در دیگر دانشگاه ها هم توسعه یافت. در آن روزها مارک حسابی درگیر طراحی و اجرای سایتش بود. به همین دلیل تصمیم گرفت دانشگاه را ترک کنند تا تمرکز بیشتری بر روی پروژه داشته باشد. او نام پروژه را فیسبوک گذاشت. در تابستان ۲۰۱۴ مارک با پروفسور پیتر تیل ملاقات و از او خواست که در پروژه ی فیسبوک سرمایه گذاری کند. تیل، ۵۰۰ هزار دلار بر روی فیسبوک سرمایه گذاری کرد.
مارک و تیمش در خانه کوچکی در پالو آلتو مستقر شدند و آنجا تبدیل به دفتر کارشان شد. آنها به طور شبانه روزی، با ارادهای محکم برای ارتقاء برنامه و افزودن امکانات جدیدتر، تلاش میکردند. سایت آنها به سرعت و به طور ناباورانه مورد استقبال قرار گرفت. مارک تصمیم گرفت برنامه نویسان جدیدی به گروه خود اضافه کند و بدین ترتیب تیم آنها بزرگتر و قویتر میشد. مهمترین ویژگی فیسبوک این بود که افراد می توانستند به صورت آنلاین با هم در ارتباط باشند؛ عکس، فیلم و داده هایی که تمایل به اشتراک گذاری آنها را داشتند در صفحات شخصی خود در اینترنت قرار می دادند و آنها را با دوستان خود شریک می شدند. در سال ۲۰۰۵ پیشنهادهای وسوسه انگیز از راه رسیدند. یاهو یک میلیارد دلار و ام تی وی یک و نیم میلیارد دلار را برای خرید فیس بوک به مارک ارائه دادند. اما مارک بدون کوچکترین تردیدی پیشنهاد غولهای تکنولوژی دنیا را رد میکرد. بین او و همکارانش اختلاف زیادی افتاده بود. بعضی از آنها با این کار مارک مخالفت میکردند. اما او استدلال خود را اینگونه بیان کرد: “دغدغه ما پول نیست. هدف ما قرار دادن یک جریان باز اطلاعات در اختیار همگان است و مالکیت یک شرکت بزرگ مدیا، آنقدرها ایده جذابی نیست.”
او اعتقاد داشت فیسبوک خیلی خیلی بیشتر از این ارقام می ارزد چون افکار و ایده های نو در سر داشت و می دانست که دقیقاً می خواهد چه کاری انجام دهد. فقط به زمان احتیاج داشت تا ایده های جذاب خود را در فیسبوک به اجرا درآورد. فیس بوک به سرعت توسط همه کاربران شناخته و مورد استقبال قرار میگرفت و این شروع تحولی بزرگ در روابط اجتماعی انسان ها بود. تا اینکه در سال ۲۰۰۷ مرد اول تکنولوژی دنیا، بیل گیتس، پیشنهاد عجیبی به زاکربرگ جوان داد. مایکروسافت خواهان ۱.۶ درصد از سهام فیسبوک به قیمت ۲۴۰ میلیون دلار بود. با یک حساب سرانگشتی، این معامله، ارزش کل فیس بوک را به ۱۵ میلیارد دلار می رساند و این نقطه عطفی برای زاکربرگ پرتلاش بود. شرکت جایگاه واقعی خود را پیدا کرده بود و مارک بالاخره یک میلیاردر شد. درآمد اصلی فیس بوک از تبلیغات متنی که در صفحات شبکههای اجتماعی جایی گرفته به دست می آمد. کاربرانی که روز به روز به تعدادشان افزوده میشد و مدت زمانی که در این وبسایت ها صرف می کردند، درآمد حاصل از تبلیغات را بیشتر و بیشتر می کرد.
در ژانویه سال ۲۰۱۰ مجله تایم زاکربرگ جوان را به عنوان شخصیت سال معرفی کرد و در همان سال فیلم سینمایی “شبکه اجتماعی” بر اساس زندگی نامه مارک زاکربرگ ساخته شد. مارک شخصیتی پویا و استراتژیک دارد. سیاست کاری او این است که شرکت های بزرگ را خریداری کرده تا تحت نام و پوشش فیسبوک به رشد خود ادامه دهند. به محض کسب سود ۱۶ میلیارد دلاری حاصل از فروش بخشی از سهام فیسبوک در بورس در سال۲۰۱۲ ، فوراً اقدام به خرید اینستاگرام، بزرگترین برنامه اشتراک عکس و فیلم در گوشی های تلفن همراه کرد. همچنین در اکتبر ۲۰۱۴ پروژه واتسآپ را به قیمت ۲۲ میلیارد دلار خریداری کرد که مقداری از آن پول نقد و مابقی از سهام شرکت پرداخت شد. مارک در سال ۲۰۱۲ با “پرسیلا چان” ازدواج کرد و آنها در ۲۰۱۵ صاحب یک دختر شدند. او و همسرش در نامهای سرگشاده برای دخترشان نوشتند که ۹۹ درصد از سهام شان در فیسبوک را به خیریه می بخشند تا سهم کوچکی در ایجاد دنیایی بهتر برای کودکان داشته باشند. جالب است بدانید که مارک زاکربرگ نسبت به رنگهای قرمز و سبز دچار کور رنگی است؛ به همین علت رنگ زمینه فیسبوک را به رنگ آبی طراحی کرد تا دید بهتری نسبت به آن داشته باشد.
از دیگر خصوصیات جالب مارک این است که با وجود ثروت فراوان و افسانهای در سن ۳۳ سالگی، همیشه از زندگی تجملی و پر زرق و برق فاصله گرفته و دارای شخصیتی متواضع و فروتن است. وقتی در یک کنفرانس از او سوال شد که چرا همیشه با یک تیشرت خاکستری در محافل عمومی و سرکار ظاهر می شود پاسخ داد: “چندین دلیل دارد و دلیل اصلی این است که من هر روز که از خواب بیدار میشوم به این فکر می کنم که چگونه میتوانم به کاربران خود در سراسر دنیا خدمات بهتری ارائه دهم. پس با فکر نکردن به جزئیات پیش پا افتاده مثل انتخاب در لباس و یا خوردن غذا، از اتلاف وقت و انرژی جلوگیری کرده و وقت بیشتری برای کار کردن خواهم داشت.” بدون شک او یکی از مهمترین افرادی است که با نبوغ خود مسیر دنیا را تغییر داده است. او با ۷۳.۸ میلیارد دلار دارایی، اولین کارآفرین ثروتمند زیر ۴۰ سال، پنجمین فرد قدرتمند جهان و سومین ثروتمند حوزه ی تکنولوژی است.
سخنانی تاثیر گذار از مارک زاکربرگ
- نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را یاد بگیرید.
- بزرگترین ریسک ریسک نکردن است در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است بهترین و تنها استراتژی برای شکست خوردن، ریسک نکردن است.
- این جمله انیشتین همواره در کارهایم الهام بخش بوده: همه چیز را تا حد ممکن ساده کنید اما هیچ گاه ساده ترین حالت آن را ارائه ندهید.
- شاید مردم ایده هایی داشته باشند که دنیا را تکان دهد اما تا زمانی که به آن باور نداشته باشند، این ایده ها هیچ وقت به واقعیت نزدیک نخواهند شد.
- من مثل یک کودک، سریع خسته و بی حوصله می شوم و فقط یک کامپیوتر می تواند هیجان را به رگهای من تزریق کنند.
- به سرعت حرکت کنید و همه چیز را درهم شکافید. بدون از بین بردن مشکلات نمیتوانید به سرعت پیشرفت کنید.
- پرسشی که هر روز از خودم می پرسم این است که آیا در حال انجام مهم ترین کار ممکن هستم؟
- کاری را پیدا کنید که بیشترین ذوق و اشتیاق را نسبت به انجام آن دارید.
- اصلاً به خودتان زحمت دوری از اشتباهات را ندهید چون قرار است یک عالمه اشتباه کنید؛ در واقع مهمترین موضوع یاد گرفتن سریع از اشتباهات و تصمیم نشدن است.
- هیچ چیزی غیر ممکن نیست. برای پیشرفت فقط باید با موانع، سخت مقابله کنید.