لری الیسون

 لری الیسون

پسر بد قلقی بود. نا پدری اش همیشه از دستش شاکی بود و به او می گفت:”تو به درد هیچ کاری نمی خوری!” اما خودش این اتهام را باور نداشت. بزرگتر که شد تمام هدف زندگیش، اثبات توانایی هایش به دیگران بود. او بالاخره به هدفش رسید! لارنس جوزف الیسون، معروف به لری الیسون، در 17 آگوست ۱۹۹۴ در برانکس نیویورک به دنیا آمد. پدرش بعد از تولد او، خانواده را ترک کرد و مادر که ۱۹ سال بیشتر نداشت، پس از مبتلا شدن لری به ذات الریه در ۹ ماهگی، با این ادعا که توانایی نگه داری از فرزندش را ندارد، او را به خواهر و شوهر خواهرش سپرد. این گونه شد که لری در خانواده ای با سطح متوسط در جنوب شهر شیکاگو بزرگ شد. لوئیس الیسون، ناپدری لری، یک حسابدار بود که بدلیل شکست های شغلی پی در پی دچار افسردگی و انزوا بود. به همین خاطر نمی توانست با فرزند خوانده ی خود به راحتی ارتباط برقرارکند. از طرفی لری بسیار بازیگوش و نا آرام بود. به همین خاطر همیشه توسط ناپدری تنبیه و دعوا می شد. این درگیری های دائمی، لری را انسانی مستقل و البته انعطاف ناپذیر بار آورد. اخلاقی که بعدها در تعامل با همکارانش بیشتر نمود پیدا کرد. او بسیار باهوش و مستعد، اما کم توجه بود.

استعداد و علاقه ی او به ریاضیات و علوم در دوران مدرسه نمایان بود. او با روحیه ی ماجراجویانه اش خود را درگیر موضوعات پیچیده ای چون ساخت سفینه های فضایی و مباحث تکنولوژی می کرد. البته دستی هم در رشته های ورزشی داشت و عضو تیم های والیبال و اسکواش و اسکی مدرسه بود. پس از اتمام دوران دبیرستان در سال ۱۹۶۲، با تشویق اطرافیان در رشته ی پزشکی وارد دانشگاه “ایلی نویز” شد. در آنجا هم، خوش درخشید و در همان سال اول عنوان “برترین دانشجوی علوم” را از دانشگاه دریافت کرد. اما در سال دوم دانشگاه خاله یا همان مادر ناتنی اش که به سرطان مبتلا بود، از دنیا رفت. این اتفاق ناگوار برای لری به قدری غم انگیز بود که باعث شد همان سال، دانشگاه را ترک کند. در طول این مدت شانس خود را در چندین شغل نیمه وقت محک زد. اما چیزی عایدش نشد. تا این که در پاییز همان سال دوباره در دانشگاه شیکاگو ثبت نام کرد. اما این بار هم یکسال بیشتر دوام نیاورد و دوباره دانشگاه را رها کرد. ناپدری اش دیگر مطمئن شده بود که او به درد هیچ کاری نمی خورد و همیشه این فرزند خوانده ی سر به هوا را سرزنش می کرد.

اما اتفاق خوب ماجرا در همان یک ترم رقم خورده بود. لری راه خود را پیدا کرده بود. او برای اولین بار در دانشگاه، با برنامه نویسی آشنا شد و تازه فهمید که این رشته ی تازه از راه رسیده، چقدر برایش جذاب و هیجان انگیز است. با پیشرفت سریعی که در برنامه نویسی داشت به خوبی دریافت که این کار بیشتر از تحصیلات دانشگاهی او را به موفقیت نزدیک می کند. متلک های ناپدری، حسابی کلافه اش کرده بود! به همین دلیل در سال ۱۹۶۶ یعنی در ۲۲ سالگی با پول ناچیزی که فقط کفاف خورد و خوراکش را می داد به برکلی در شمال آمریکا نقل مکان کرد. ۸ سال به دنبال کار از این شاخه به آن شاخه پرید. کار در فست فود و پمپ بنزین و آتش نشانی و بانک، هیچ کدام او را راضی نکرد. گویا شوق برنامه نویسی در او شعله می کشید. تا اینکه در شرکت امپکس(Ampex)  وارد کار مورد علاقه اش، برنامه نویسی شد. از مهم ترین کارهایی که الیسون در آنزمان انجام داد، طراحی پایگاه داده ای قوی بنام اوراکل (Oracle)  برای سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا CIA بود. لری در سال ۱۹۷۷ با کمک دو نفر از همکارانش شرکتی به نام “لابراتور توسعه نرم افزار” تاسیس کردند. تمام دارایی الیسون در آن روز ۱۴۰۰ دلار بود که آن هم صرف برپا کردن شرکت شد. او مدیر عاملی شرکت را بر عهده گرفت. آنها حدود یک سال مشغول طراحی نرم افزارهای کاربردی برای کسب و کارها بودند. در همان روزها مقاله ای با عنوان “مدل رابطه ای داده برای بانک داده های بزرگ و اشتراکی” توجهش را جلب کرد و الهام بخش او برای ایده ای نو شد. در آن سال ها IBM یکی از بزرگترین شرکت های نرم افزاری بود و پایگاه داده ی مشهوری به نام IBM System R را طراحی کرده بود. هدف اصلی الیسون این بود که محصولی ارائه کند که قابل رقابت با System R  باشد. در سال ۱۹۸۰ شرکت آن ها فقط ۸ کارمند و درآمدی کمتر از ۱ میلیون دلار داشت. الیسون روزهای سختی را می گذراند. او برای سرپا نگه داشتن شرکتش مجبور شد خانه اش را به رهن گذاشته، پول قرض کند و شبانه روز تلاش کند. یکسال بعد شرکت IBM تصمیم گرفت که اوراکل را با سامانه ی بزرگ رایانه اش تطبیق دهد. برق امید در چشمان الیسون درخشید.

از آن سال به بعد، به مدت ۷سال فروش اوراکل دو برابر شد و شرکت میلیونی آنها به یک غول میلیاردی تبدیل شد. آن ها پس از ارتقای نرم افزارشان نام شرکت را در سال ۱۹۸۲ به اصلی ترین محصولشان یعنی اوراکل تغییر دادند. شرکت اوراکل در سال ۱۹۸۶ وارد بازار سهام شد و در عرضه ی اولیه ی خود ۳۱.۵ میلیون دلار سود کرد. اما اشتباهات کارکنان جوان و بی تجربه در سال ۱۹۹۰، اولین سقوط اوراکل را رقم زد. مشکل از آن جا شروع شد که فروشندگان شرکت با اصرار زیاد از مشتریان می خواستند که بیشترین تعداد نرم افزارهای اوراکل را به صورت یکجا خریداری کنند و با طمع دریافت پورسانت بیشتر، فروش فصل آینده را در فصل جاری می نوشتند. اوضاع وقتی بحرانی شد که فروش های فصل بعد، محقق نشد. سهام شرکت تا ۸۰ درصد نزول کرد و در آستانه ی ورشکستگی قرار گرفت. لری تصمیم بزرگی گرفت. او تغییرات اساسی در کادر پرسنلی شرکت بوجود آورد. حدوداً ۴۰۰ نفر از کارمندان اصلی را با مدیران با سابقه عوض کرد و خودش از سمت مدیریت کنار رفت و آن را به دست اهل فن سپرد. در عوض تمام تمرکزش را صرف توسعه ی محصولاتش کرد. بدین ترتیب در سال ۱۹۹۲ اوراکل ۷ به بازار عرضه شد. این نرم افزار به سرعت به عنوان اصلی ترین نرم افزار مدیریت پایگاه داده شناخته شد و در مدت ۲سال ارزش سهام حتی بیشتر از زمان قبل شد. اوراکل از رشد تجارت الکترونیک، بهترین بهره را برد. بانک های آمریکایی، شرکت های اتومبیل سازی، شرکت های هواپیمایی، فروشگاههای زنجیره ای، همه و همه به برنامه های پایگاه داده اوراکل وابسته شدند. در سال ۲۰۰۰ که شرکت های رقیب با بحران اقتصادی دست به گریبان بودند، سود اوراکل ۷۶ درصد افزایش داشت. در سال ۲۰۰۴ الیسون با چند خرید راهبردی، سهم شرکتش را در بازار افزایش داد. او در طی ۳ سال، ۲۵ میلیارد دلار برای خرید شرکت های کوچک و بزرگ هزینه کرد و در سال ۲۰۰۶ اوراکل را به غول نرم افزاری دنیا تبدیل کرد.

در این سال ها الیسون، سمت های مدیر عاملی و رئیس هیئت مدیره را تجربه کرده و اکنون به عنوان مدیر فناوری اوراکل فعالیت می کند. لری علاوه بر فناوری، در چندین رشته ی ورزشی موفقیت هایی کسب کرده است. تنیس، قایق رانی، موج سواری، دوچرخه سواری و خلبانی، از رشته های محبوب اوست که حتی چندین بار در آن ها دچار مصدومیت های شدید شده، اما هربار جان سالم به در برده است. او تا کنون ۴ بار ازدواج کرده است و دارای ۲ فرزند می باشد. لری در ۴۸ سالگی برای اولین بار، مادر تنی خود را ملاقات کرد. او انسانی نیکوکار است که در فعالیت های خیر خواهانه بطور مستمر شرکت دارد.

سخنانی الهام بخش از لری الیسون

  • به اعتقاد من، مردم باید رؤیاهایشان را دنبال کنند. من که خودم همین کار را کردم!
  • چیزی که بیشترین انگیزه را به من می‌داد، اشتیاق کنترل کردن دنیای اطرافم بود.
  • اگر می‌خواهید به چیزی که دوست دارید برسید، باید واقعاً به آن اعتقاد داشته باشید.
  • اگر بخواهید در تجارت، راه و روشی را پیش گیرید که پیش از شما دیگران به کار بسته اند، بازنده خواهید بود. تنها راه پیش روی شما این است که «متفاوت» باشید.
  • وقتی دست به ابتکار و نوآوری می‌زنید، باید آماده‌باشید مردم شما را دیوانه بخوانند! آن‌ها هر چه را که نفهمند، یا تحقیر می‌کنند و یا به باد استهزاء می‌گیرند.
  • زندگی بسیار کوتاه و آدمی بسیار شکننده است. هنگامی‌که ریزش آب را در فواره‌ها نگاه کنید، متوجه می‌شوید که چقدر سریع همه‌چیز می‌تواند تغییر کند. مرگ به ما خیلی نزدیک‌تر از آن است که فکرش را می‌کنیم.
  • برای من «بهترین» بودن مهم‌تر از پول درآوردن است. از یک جایی به بعد، شما باید به امتیازاتتان توجه کنید. من دیگر به پول بیشتری نیاز ندارم، اما می‌خواهم مرد شماره یک دنیا باشم.
  • بیشتر دستاوردهای بزرگ بشر، مستقیماً از موفقیت‌های او ناشی نشده‌اند، بلکه نتیجه‌ی درس‌هایی بوده‌ که از شکست به‌دست‌آمده‌اند.

 

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ
آخرین مقالات

راهنمای جامع صادرات روغن موتور به نیجریه: بازارها، فرصت‌ها و نکات کلیدی

صادرات روغن موتور به کامرون: راهنمای جامع موفقیت در بازار آفریقا

صادرات روغن موتور به بورکینافاسو: نکات کلیدی و راهنمای موفقیت

صادرات روغن موتور به غنا

صادرات روغن موتور به ساحل عاج

صادرات فرش به افریقا 

صادرات روغن موتور به دبی

تحقیقات بازار صادرات در دبی 

 تحقیقات بازاریابی در چاد

صادرات روغن موتور به دبی

فهرست مطالب