احتمالا همه شما با داستان پترس فداکار در کتاب فارسی دبستانتان آشنا هستید. پسری کوچک که برای نجات شهرش انگشت خود را در سوراخ ایجاد شده در سد فرو برد و کمک کرد تا شهر به زیر آب نرود و تبدیل به افسانه شد، حال چه قدر این افسانه را باور دارید؟ جالب است بدانید این افسانه دروغ است، نه پترسی بوده است و نه سدی. پترس یک افسانه دروغین است؛ اما جالب تر از آن که شاید باعث شود شما تا چند ثانیه انگشت به دهان بمانید این است که هلندی ها با این افسانه دروغین خود سالانه میلیون ها گردشگر را به کشور خود می کشانند که از سدی دیدن کنند که پترس دروغین یک شب سرد زمستانی را در کنار آن گذرانده است.
پترس، دروغ صنعت گردشگری است. جالب است، تعجب کردید؟ و این افسانه های دروغین به راحتی وارد ادبیات عامیانه دیگر کشورها می شوند. کشوری که ادبیات عامیانه غنی ندارد به طبع نمی تواند افسانه هایی سرشار از زیبایی را داشته باشد و برای جذب گردشگر از افسانه های دروغین استفاده می کند. ادبیات عامیانه هر کشوری بخش وسیعی از فرهنگ فولک لوریک هر کشور را تشکیل می دهد این گونه ادبیات خود شامل زیر بخش های متعددی است که یکی از آن زیر بخش ها افسانه های عامیانه می باشند. بسیاری از کشور های جهان افسانه هایی دارند اما شاید تعجب کنید اگر بفهمید که اکثر این افسانه ها از واقعیت نشات نگرفته اند؛ معمولا این افسانه ها از یک دورغ سرچشمه می گیرند که گاهی اوقات خیلی هم اغراق گونه هستند و مانند داستان پترس؛ هر یک از ما بعد از مدتی که بزرگ تر می شویم با خود می گوییم چه طور انگشت یک بچه می تواند سوراخ ایجاد شده در سدی را مهار کند؟ چه طور فشار عظیم آب پشت سد باعث نمی شود که سد بشکند؟ واقعا چه طور و چه گونه پترس یک افسانه جهانی شد؟
متاسفانه کشورهایی مانند ایران بسیار از فرهنگ فولک لوریک خود غافلند تا جایی که افسانه پترس دروغین عامل مهم صنعت گردشگری می شود و در چارچوب افسانه ایی تا قلب فرهنگ یک کشور با تمدنی غنی رسوخ می کند؛ در حالی که کشور ایران سرشار از افسانه هایی است که نه تنها ارزش خواندن دارند بلکه باید الگوی زندگی ما شوند و عامل جذب گردشگران داخلی و خارجی باشند و جالب تر این است که بدانید اکثر افسانه های ایرانی دورغ نیستند؛ افسانه های ایران از واقعیت ها شکل گرفتند و رشد کردند و زیبایی زندگی ما ایرانیان را به تصویر کشیدند اما سهم این گونه افسانه ها در صنعت گردشگری ایران آن قدر ناچیز است که ما ایرانیان و بازاریابان ایرانی باید آن قدر تلاش کنیم که بتوانیم این زیبایی ها را به جهانیان نشان دهیم و یا حداقل برای به دست آوردن سود و وارد کردن ارز به داخل کشورمان از این میراث فرهنگی و گردشگری که گذشتگان برای ما به یادگار گذاشته اند استفاده کنیم.
افسانه ها ایرانی خود شامل پنج دسته می شوند که عبارتند از: افسانه های سحر آمیز، افسانه های تمثیلی و یا از زبان حیوانات، افسانه های طنز آمیز و فکاهی، افسانه های تاریخی و افسانه های عاشقانه. تمامی این افسانه ها در فرهنگ فولک لوریک ایرانیان حائز اهمیت بوده اند اما بعضی از این افسانه ها توجه بیشتری از مردم را به خود جلب می کنند و برای آن ها جالب تر هستند افسانه های عاشقانه معمولا دارای این خصوصیت می باشند. ایرانیان درگذشته خود افسانه های عاشقانه زیادی دارند در این گونه از افسانه ها عشق در مرکز افسانه قرار می گیرد در واقع اگر آن را حذف کنید متوجه می شوید که افسانه معنای واقعی خود را از دست می دهد و جذاب نیست. تمایل اکثر مردم کشورمان به این گونه افسانه ها به حدی بوده است که زندگی واقعی بسیاری از زنان و مردان جوان ایرانی سینه به سینه نقل شده است و امروزه به شکل افسانه های عاشقانه به دست ما رسیده است در واقع منشاء افسانه های عاشقانه ایران دروغ نیستند؛ نمونه ایی از این افسانه ها عبارتند از لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، خسرو و شیرین، ویس و رامین، وامق و عذرا و… می باشند. اما یکی از این افسانه ها که می تواند نقش مهمی در صنعت گردشگری ما داشته باشد افسانه جذاب شیرین و فرهاد است.
فرهاد در گذشته ما ایرانیان، دروغ نبود. فرهاد نمونه ایی از یک جوان پاکدامن ایرانی بود که برای رسیدن به آرزوهای خود با زندگی مبارزه کرد او تلاش کرد و زمان زیادی را برای رسیدن به آرزوهایش صبر کرد اما پاکدامنی خود را قربانی هوای نفس نکرد در نگرش فرهاد استفاده از هوای نفس در راه رسیدن به هدف معنا نداشت هرچند هدف فرهاد از دنیای او خیلی دور بود و سرانجام در راه آرزو و عشقش از این دنیا رخت بربست. بسیاری از ما بارها از کرمانشاه می گذریم و حتی یک بار هم از بیستون دیدن نمی کنیم. استان کرمانشاه در قلب خود یکی از زیباترین افسانه های فولک لوریک ما را نگاه داشته است و این افسانه پرشور قابلیت این را دارد که بتواند صنعت گردشگری بین المللی ایران را متحول کند اگر هر سال میلیون ها گردشگر برای دیدن شاهکار پترس دروغین به هلند سفر می کنند ما ایرانیان نیز می توانیم توریست ها را برای دیدن بیستون و فرهادی که از قلب تک تک ما ایرانیان برخاست به سفر به ایران ترغیب کنیم با این تفاوت که فرهاد ایران دروغ نبوده و نیست. به راستی اثر هنری بیستون بدون فرهاد می تواند معنا داشته باشد؟ به نظر من نه….. فولک لوریک زیبای ایران به بیستون معنا و مفهوم می بخشد. در پایان چه زیباست این نوشته را به امید باز شدن افق های جدیدی در صنعت گردشگری کشورمان با این شعر زیبای حزین لاهیجی شاعر سبک هندی ایران زمین به پایان ببریم:
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب………………..