جف بزوس

جف بزوس

۵۳ سال پیش، در 12 ژانویه ۱۹۶۴، پسری به نام جفری پرستون Jeffrey Preston)) در ایالت آلبو کرکی نیومکزیکو از مادری که کمتر از ۲۰ سال داشت متولد شد. زندگی مشترک پدر و مادر جف، فقط یکسال دوام داشت و مادر وقتی که جف نوزاد بود از همسرش جدا شد. جف، ۵ ساله بود که مادرش برای رهایی از بی خانمانی و تامین مخارج زندگی، با یک مهاجر کوبایی به نام مایک بزوس، که برای تحصیل به آمریکا مهاجرت کرده بود، ازدواج کرد. جف تا ۱۰ سالگی نمی دانست که مایک پدر واقعی او نیست. او در مورد ناپدریش میگوید: «تا جایی که به من مربوط است او پدر من است. تنها زمانی به پدر واقعی خود فکر میکنم که یک پزشک از من بخواهد در فرمی، نام پدر زنتیکی خود را بنویسم.»پدر جف پس از اتمام تحصیلات در شرکتی به نام اکسون به عنوان مهندس مشغول به کار شد.جف از کودکی هوش و نبوغ سرشار خود را نشان داد. از همان زمان که تازه شروع به راه رفتن کرده بود با پیچ گوشتی، نرده های تخت خود را باز و آنرا به یک تخت معمولی تبدیل کرد چون به نظرش برای خوابیدن در تخت کودک خیلی بزرگ شده بود! بین سنین ۴ تا ۶ سالگی، جف تمام روزهای تعطیلی مدرسه را در مزرعه ی پدربزرگ می گذراند.

پدربزرگش گایز پرستون (Gise Preston) که بازنشسته ی سازمان انرژی اتمی بود، با دیدن نبوغ جف، آینده ی درخشانی را برای او تصور میکرد و البته نقش بسیار مهمی هم در شکل گیری شخصیت جف داشت. جف در مصاحبه ای گفته بود: «گایز به من یاد داد که مهربان بودن از باهوش بودن سخت تر است.» تاثیر پدر بزرگ بر روی جف به حدی بود که مطابق میلش، جف به او قول داد که در آینده یا یک فیزیکدان معروف و یا یک فضانورد شود. در نوجوانی، وقتی که هم سن و سال های او در حال بازی و شیطنت بودند، با خلاقیت و ابتکار، آزمایشگاه مفتول های الکتریکی را در گاراژ خانه به راه انداخت. جف در همین کارگاه کوچک موفق به ساختن زنگ خطر الکتریکی به عنوان سیستم امنیتی برای دور نگه داشتن خواهر و برادر از اتاق خوابش شد. وقتی که یکی از آسیاب های بادی مزرعه خراب می شد، قبل از خبر کردن تعمیرکار، ابتدا جف را صدا می زدند و اکثر اوقات او به راحتی آسیاب ها را تعمیر می کرد. وقتی جف ۱۲ ساله بود نام او در کتابی درباره ی کودکان مستعد ایالت تگزاس آورده شد. در مورد او نوشته شده بود: «جف مهربان اما جدی ست… او در زمینه ی رهبری استعدادی ندارد!!» تا اینکه در نوجوانی به همراه خانواده اش به میامی مهاجرت کردند. هوش و استعداد بی نظیر او در آنجا هم خودنمایی می کرد.جف تحصیلات دبیرستان خود را با رتبه ی ممتاز به پایان رساند و پس از آن در رشته ی فیزیک وارد دانشگاه شد. اما بزودی متوجه شد که علاقه ی اصلی او در زمینه ی کامپیوتر و برق است؛ بنابر این وارد رشته ی علوم کامپیوتر شده و در سال ۱۹۸۶ با رتبه ی ممتاز از دانشگاه پرینستون فارغ التحصیل شد.

پس از اتمام دانشگاه، پیشنهاد کار در اینتل و آزمایشگاه بل را رد کرده و وارد کمپانی فیتل Fitel))  در نیویورک شد.جف برای شرکت فیتل یک شبکه ی تجارت بین المللی به راه انداخت. دو سال بعد جهت تجهیز و ارتقاء سیتم های کامپیوتری به شرکت بانکر تراست Banker Trust)) پیوست. در سال ۱۹۹۰ بزوس وارد کمپانی دی.ای.شاوD.E.SHAW)) شد و با طراحی سیستم تکنولوژیکی مالی، قدرت این شرکت را در وال استریت بالاتر برد  و سرانجام در پست مدیریت ارشد گروه به عنوان جوانترین مدیر بخش تا آنزمان، مشغول به کار شد. در سال ۱۹۹۴ جف مقاله ای را خواند که در آن خبر از رشد ۲۳۰۰ درصدی وب و اینترنت در سال جدید داده بود. همین خبر که شاید به گوش خیلی ها هم رسیده بود در ذهن جف، جرقه ای شد برای شروع یک چالش بزرگ. جرقه ی کوچکی که اکنون او را ثروتمندترین مرد دنیا کرده است! او تصمیم بزرگ زندگی خود را گرفت. یک ریسک بزرگ که البته خیلی ها از جمله رئیس شرکتش نهایت سعی خود را برای منصرف کردنش به خرج دادند. اما با وجود درآمد خوب و کار راحتش در آنزمان، اراده ای محکم و تصمیمی قاطع، استعفای بزوس را از شرکت “دی.ای.شاو” قطعی کرد. در آن برهه جف با اعتقادی محکم می گفت: «می دانم اگر موفق نشوم هم پشیمان نخواهم شد. مطمئن هستم تنها چیزی که باعث پشیمانی من خواهد شد، تلاش نکردن است.»جف با خود فکر کرد باید از پتانسیل موجود در اینترنت استفاده کرد. او در این باره می گوید: «با خود فکر کردم که چه تجارتی را می شود با اینترنت و به روش پستی انجام داد. اسم بیست تجارت را روی کاغذ نوشتم و با خود فکر کردم اینترنت در کدام یک از این تجارت ها نسبت به شیوه ی سنتی موفق تر است؟

دیدم کتاب بهترین است. چون کتاب اولاً کمترین جزئیات را دارد. دوماً در آنزمان برای هیچ کتابی کاتالوگی چاپ نمی شد و سوماً پست کردن آن راحت تر بود و می توانستیم بطور مجازی مشتریان زیادی برای آن پیدا کنیم.»او بعدها درباره ی تصمیمش گفت: «به خود میبالیدم از اینکه ریسک بزرگی می کردم که هیچ کس حاضر به انجام آن نبود. تمام پایه ی کار را بر روی چیزی می گذاشتم که معامله ی خطرناکی بود. در آن زمان مردم درکی از اینترنت نداشتند. اولین سوالی که آن‌ها می‌‍پرسیدند این بود:” حالا این اینترنت چیست؟” اما من در چشم انداز بلند مدتم می‌دانستم که مردم از آن برای خرید استفاده خواهند کرد.» نوبت به انتخاب نام برای این شرکت نوبنیان رسیده بود. بزوس در ابتدا نام کادابراCadabra)) چیزی معادل “اجی مجی لا ترجی” را برای استارت آپ خود برگزید. اما به اصرار دوستانش از این کار منصرف شد و نام آمازون، بزگترین رودخانه ی جهان را با این باور که سایت کوچکش روزی به بزرگترین فروشگاه اینترنتی کتاب تبدیل می شود، انتخاب کرد. بدین ترتیب جف بزوس، با تلاش فراوان، کسب و کار جدید خود را در گاراژ خانه اش افتتاح و در ابتدا به همراه چند کارمند، توسعه ی نرم افزار خود را شروع کردند. در آن زمان هر گاه فردی سفارش کتابی را از سایت Amazon.com ثبت می کرد، یک زنگ در دفتر کار به صدا در می آمد و همه به تکاپو می افتادند تا سفارش مشتری را به انجام برسانند. کم کم جرقه های امید زده شد و تعداد پخش صدای زنگ بیشتر و بیشتر شد.لبخند شوق و امید بر لبان جف نقش بست و مصمم تر شد. اوایل کار، خودش شخصاً بسته ها را درب منزل مشتریان می برد و آرزو می کرد روزی بتواند یک پیک استخدام کند! کم کم صدای زنگ، به قدری زیاد شد که مجبور به قطع آن شدند..!

بزوس با دو تصمیم خلاقانه و البته زیرکانه در ابتدای راه اندازی آمازون، توانست درصد موفقیت خود و شرکتش را بالاتر ببرد. اولین چالش بزوس در فروشگاه اینترنتی کتابش این بود که او اصرار داشت کتاب ها را به قیمت عمده ولی به تعداد کم خریداری کند و علی رغم مذاکرات بسیار، با قیمت های درخواستی او موافقت نمی شد. تا اینکه در یک دوره ی سه روزه ی آموزش کتاب فروشی متوجه شد در صورت سفارش ۱۰ عدد کتاب از برخی از توزیع کنندگان می تواند کتاب ها را تا ۵۰ درصد ارزانتر از قیمت خرید تکی، خریداری کند. اما باز هم ده کتاب برای فروشگاه تازه تاسیس او زیاد بود و امکان فروش نرفتن همه ده کتاب زیاد بود. نبوغ بزوس در اینجا به کمکش آمد. او با پیدا کردن یک نقص در سیستم سفارش کتاب و بهره بردن از آن توانست بر این مشکل غلبه پیدا کند. نقص سیستم در این بود که در صورت سفارش ده عدد از هر نوع کتاب و موجود نبودن تعدادی از همان نمونه در انبار به هر حال تخفیف فروش عمده به آن تعلق می گرفت. بزوس با زیرکی، یک کتاب ناموجود پیدا میکرد و ۹ عدد از آن را به همراه یک عدد از کتاب مورد نیاز خود سفارش میداد، و بدین ترتیب از تخفیف ۵۰ درصدی بهره میبرد. دومین تصمیم مهم او این بود که آمازون را در کالیفرنیا تاسیس نکرد. او دریافته بود که فروشگاههای اینترنتی، به مشتریانی که در شهر آنها فروشگاهی به صورت فیزیکی وجود ندارد اجناس را بدون مالیات می فروشند. اگر آمازون را در کالیفرنیا تاسیس میکرد قیمت نهایی محصولاتش برای بخش اعظمی از مشتریانش گرانتر تمام می شد. بنابراین آمازون را در ایالت کم جمعیت تر واشنگتن تاسیس کرد. بدین ترتیب او پس از سی روز کاری و در نهایت تعجب، توانست بدون هیچ تبلیغاتی کتابهایش را در ایالات متحده و ۴۵ کشور خارجی از طریق سایت آمازون به فروش برساند. در عرض دو ماه، فروش کتاب آمازون به بیست هزار دلار در هفته رسید و این یعنی بزوس راه را درست انتخاب کرده بود.

در سال ۱۹۹۷ تقریبا آمازون برای عموم مردم شناخته شده بود و عرضه عمومی سهام آن از طریق بورس آغاز شد. در آن سال ارزش هر سهم امازون ۱۵ دلار بود. یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۸ کم کم ایمیل های از طرف مشتریان مبنی بر درخواست اقلام بیشتری از جمله سی دی و لوازم خانگی دریافت شد. بزوس بلافاصله دست به کار شد و اجناس جدیدتری مثل لباس، تجهیزات الکترونیکی، اسباب بازی و … را به فروشگاه اینترنتی خود اضافه کرد. و اینگونه آمازون روز به روز وسیع تر و کاملتر شد. در حال حاضر لوگوی آمازون، شامل نام آن و یک پیکان شبیه لبخند از حرف A تا Z می باشد؛ که بدین معناست که هر چیزی از A تا Z را برای خرید در این فروشگاه می توانید پیدا کنید. اوضاع امازون تا اوایل سال ۲۰۰۰ به خوبی پیش میرفت تا اینکه با ترکیدن حباب دات کام، فاجعه کاهش ارزش سهام آن از ۱۰۰ به ۶ دلار رخ داد. در آن زمان که هیچ کس به کسب و کارهای اینترنتی امیدی نداشت، بزوس با درایت بالا توانست به کارمندان و همچنین سهام داران آمازون روحیه داده و کالاهای با فروش کمتر و سود پایین تر را حذف و شروع به بستن قراردادهای برای خدمات بهتر به مشتریان و تسهیل حمل کالا کرد و بدین ترتیب شرکت را از این بحران نجات داد. تا اینکه تلاشهای او به نتیجه رسید و در سه ماهه پایانی سال ۲۰۰۱ با کسب ۵ میلیون دلار سود از یک میلیارد دلار فروش توانست برای اولین بار به سود دهی برسد. جف در سال ۲۰۰۰ با هدف محیا کردن امکان سفر به فضا برای همه افراد، در یک شرکت فضایی به نام بلو ارجین (Blue Origin) سرمایه گذاری کرد.

در سال ۲۰۰۳ وقتی که با هلی کوپتر به دنبال مکانی مناسب برای آزمایش پرتاب شرکت بلو ارجین می گشت، سقوط کرد اما به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت. در آگوست ۲۰۰۵ با خرید واشنگتن پست و کلیه نشریات وابسته به آن، بار دیگر سرتیتر خبرها شد. آمازون در سال ۲۰۰۱ با رونمایی از تبلت کیندل فایر (kindle fire) وارد بازار تبلت شد و با ارائه تبلت های ارزان قیمت بعدی رقیب جدی محصولاتی چون آیپد اپل شد. جف در سال۱۹۹۳ با مکنزی توتل (Mackenzie tuttle) که از دستیارانش در شرکت D.E.Show”” بود، ازدواج کرد؛ اما اکنون مکنزی یک رمان نویس است. آنها دارای چهار فرزند هستند. آمازون اکنون بیش از ۲۴۰ هزار کارمند دارد با حدود ۱۰۰ هزار متر مربع انبار در آمریکا و حدودا” ۸۰ انبار در جای جای دنیا. طبق آخرین آمار آمازون در هر ثانیه ۶۰۰ سفارش دارد. این حجم از سفارشات مسلماً نیاز به یک انبار منظم و دقیق دارد. عمده این کار توسط بیش از ۳۰ هزار ربات در این انبارها انجام میشود. در حال حاضر جف بزوس صاحب  ۱۷ درصد از سهام آمازون و با ثروتی معادل ۳/۹۵ میلیارد دلار ثروتمندترین فرد جهان است.

 

۱۲ سخن الهام بخش از جف بزوس

  • ما ۳ ایده خیلی بزرگ در آمازون داشتیم که بعد از گذشت دو دهه همچنان به آنها وفا داریم این ایده ها بزرگترین دلیل موفقیت ما هستند: «مشتری مداری، نوآوری و شکیبایی»
  • اگر در کارها سرسخت و سمج نباشید خیلی زود تسلیم میشوید. و اگر فرد انعطاف پذیری نباشید سرتان به سنگ میخورد و راه حل های متفاوت مشکلات را نخواهید دید. کاری که باید انجام دهید این است که بسته به موقعیت، تعیین کنید که سرسختی به خرج دهید یا انعطاف پذیر باشید و این قسمت سخت کار شماست!
  • دو نوع شرکت وجود دارد: آنهای که تلاش میکنند پول بیشتری از مشتری دریافت کنند و آنهایی که تلاش میکنند هزینه کمتری به مشتری تحمیل کنند. ما جزء گروه دوم هستیم.
  • زندگی کوتاه تر از آن است که صرف دوستان بی تدبیر و بی درایت شود.
  • اگر نمیخواهید مورد انتقاد قرار بگیرید، محض رضای خدا، دست به هیچ کار جدیدی نزنید و همچنان به روال گذشته کارهای خود را انجام دهید.
  • بخشی از ارزشها در طول مسیرتان مشخص میشوند. درس ها و تجربیاتی که در طی فعالیت حرفه ای خود کسب میکنید، ارزشهای شرکت شما را تعیین میکنند.
  • قانون دو عدد پیتزا را رعایت کنید، به این معنا که تیم کاری شما باید به اندازه ای کوچک باشد که دو عدد پیتزا بتواند کل اعضای تیم را سیر کنند. وقتی که تیم کاری بزرگتر میشود بازدهی آن کاهش می یابد.
  • وقتی مجبور باشید با کمترین امکانات بیشترین استفاده را ببرید، اینجاست که نوآوری و ابتکار خودش را نشان می دهد.
  • اگر تمام توجه خود را به رقبای خود معطوف کنید در این صورت باید بنشینید و منتظر بمانید تا رقبای شما حرکتی انجام دهند. اما توجه به نیازهای مشتریان و مشتری مداری باعث میشود همیشه پیشرو باشید.
  • در گذشته ۳۰ درصد از زمان خود را صرف این میکردید که کالا و خدمات درجه یک و بی نظیر را به مشتری ارائه کنید و ۷۰ درصد از زمانتان را صرف تبلیغات آن میکردید، اما در دنیای امروز باید دقیقا برعکس عمل کنید.
  • شاید بهترین تکنولوژی یا بهترین نمونه از کسب و کار را در اختیار داشته باشید، اما اگر روایت و بیان درستی از برند خود نداشته باشید، هیچ فرقی با بقیه نخواهید داشت و توجهی را جلب نخواهید کرد.
  • پایین آوردن ما به التفاوت هزینه های تولید و قیمت فروش (انتخاب سود کمتر)، عاملی بوده که باعث شده فرصت های زیادی پیش روی آمازون قرار بگیرد.

 

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ
آخرین مقالات

راهنمای جامع صادرات روغن موتور به نیجریه: بازارها، فرصت‌ها و نکات کلیدی

صادرات روغن موتور به کامرون: راهنمای جامع موفقیت در بازار آفریقا

صادرات روغن موتور به بورکینافاسو: نکات کلیدی و راهنمای موفقیت

صادرات روغن موتور به غنا

صادرات روغن موتور به ساحل عاج

صادرات فرش به افریقا 

صادرات روغن موتور به دبی

تحقیقات بازار صادرات در دبی 

 تحقیقات بازاریابی در چاد

صادرات روغن موتور به دبی

فهرست مطالب