بازاری بسازید و نیازهای واقعی مردم را در آن عرضه کنید. به نحوی که همه از حضور درآن خوشحال باشند.
هر مصرفی، تولیدی در پی دارد و هر تقاضایی، عرضهای و بازار محل گره خوردن عرضه و تقاضاست. و بازاری کسی است که این بازار را مبتنی بر ابزارهایی شکل میدهد و رونق میبخشد. او که در حقیقت نقشش بازار سازی است، از محل برقراری این ارتباط نفعی عایدش میگردد. با این فرض یک مسابقهی والیبال میتواند بازارهای گوناگونی داشته باشد. ورزشگاه چند هزار نفری، شبکههای تلویزیونی، شبکههای اینترنتی، شبکههای اجتماعی، روزنامهها، مجلات و … هر کدام میتوانند بازاری برای عرضهی این محصول باشند.
این بازار به شرطی پر رونق خواهد ماند که هر سه گروه همواره از این تعامل احساس رضایت کنند. قرار است بازار ساز برای برآوردن نیازهای واقعی مردم فضایی را فراهم کند تا مشتری به خوبی جنس را ببیند، به خوبی لمس کند، فرصت فکرکردن را داشته باشد و بدون اینکه چیزی به او تحمیل شود، با آرامش تصمیم بگیرد. مشتری دوست دارد که بازارساز محصولاتی را که نیاز او را برآورده میکنند، کنار هم جمعآوری کرده و به او این امکان را بدهد تا انتخاب کند.
چه خوب است، بازار ساز یک فروشندهی بی اطلاع نباشد. در خصوص ویژگی محصولاتی که عرضه میکند آگاه بوده و دلسوزانه مشتری را راهنمایی نموده و در انتخاب یاری اش کند. اگر هم مشتری از او خرید نکرد، حداقل کلامی از او بیاموزد و خاطرهی خوشی در ذهنش باقی بماند. درست که نگاه کنی، درمییابی که بازاری بودن و بازار سازی کردن چقدر مهم است. بازار ساز متخصصی است که از طرفی طبق معیارهایی کیفی، محصولی را به بازار خود راه میدهد و از طرف دیگر به مشتری کمک میکند تا در انتخاب محصول توانمند گردد و در محیطی شفاف تصمیم بگیرد.
- اکبر آقای ما هم یک بازار ساز است.
ابزارش یک چرخ دستی است و صدای گرمش و چهرهی مهربانش. هر روز سبزی تازه را از بازار دیگری تهیه میکند و در بازار خود میفروشد. مشتریها هر روز صبح، منتظر آمدنش هستند و از کیفیت سبزیها و قیمت آنها راضیاند. او سبزیها را میشناسد، هر سبزی را که برمیداری با مهربانی یکی دو تا از خواص آن را نیز برایت بازگو میکند. با چرخش خورشید چرخ دستی را حرکت میدهد تا هم سبزیها تازه بماند و هم مشتریها در آفتاب نمانند و … او بازاری ساخته است، بی نظیر.
نویسنده افتخاری: بهنام رستگار